عینڪ
ڪسے نمیدانست،خودم هم نمیدانستم.فقط میفهمیدم ڪه چیزهایے را درست نمیبینم.قیافه ے معلمها را خوب نمیدیدم.تاربودند!تخته سیاه هم همینطور.بعضے اوقات اصلا نمیدیدم روے تخته چے نوشته شده.چندسالے گذشت ،پدرو مادرم فهمیدند و برایم عینڪ تهیه ڪردند.سیزده سالم بود ڪه عینڪے شدم.
منبرفلسفے
منبرهاے ایشان از رادیو پخش میشد و ما رادیو داشتیم.رادیو را ڪه روشن میڪردم ،اول خوب گوش میدادم ،بعد منبرش را تقلید میڪردم.مثل خودش.بلند و شمرده.متنها ڪتاب دینے مان را منبر میرفتم.معلم و پدرو مادرم خیلے خوششان مے آمد.آقای"فلسفے " را خیلے دوست داشتم.
:: موضوعات مرتبط:
امام خامنه ای و سخنان ایشان ,
,